از نظر ملی، دكتر محمد مصدق، مبتكر گفتمان دموكراسی ایرانی، یعنی حاكمیت مردم بود. وی این اعتقاد راستین را نه بر مبنای سنتی كه بار آن را حمل میكرد، نه بر اساس اشرافیتی كه خود بدان متعلق بود، و نه بر پایه تحصیلات عالی و اقامت نسبتاً طولانی در فرنگ یافته بود؛ چرا كه سنت ما مبتنی بر حكومت مطلقه بود و این اشرافیت با دموكراسی تضاد داشت. به گواهی اسناد تاریخی، مصدق قبل از عزیمت به فرنگ، صاحب چنین افكاری بوده است. مصدق را نباید صرفاً به خاطر ملی كردن صنعت نفت، بلكه به خاطر پافشاری بر آن تكالیف و حقوقی كه در قانون اساسی مشروطه بود و بدان عمل نشده بود، مورد توجه قرار داد.
استقلالخواهی و آزادیخواهی
مصدق بهشدت با تمركز قدرت در دست یك فرد مخالف بود و مخالفت او با شاه شدن رضاخان، در همین راستاست. بهشدت از اینكه همه قدرت در دست پهلوی اول باشد مخالف بود. او گفته است: «خوب آقای رییسالوزرا سلطان میشوند و مقام سلطنت را اشغال میكنند، آیا امروز در قرن بیستم هیچكس میتواند بگوید یك مملكتی كه مشروطه است، پادشاه هم مسوول است؟ایشان پادشاه مملكت میشوند، آنهم پادشاه مسوول، هیچكس چنین حرفی نمیتواند بزند و اگر سیر قهقرا بكنیم و بگوییم پادشاه است، رییسالوزراحاكم است، همهچیز است، این ارتجاع و استبداد صرف است. امروز مملكت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزیها میخواهد سیر قهقرایی كند و مثل زنگبار بشود كه من گمان نمیكنم در زنگبار هم اینطور باشد كه یك شخص هم پادشاه باشد و هم مسوول مملكت باشد. اگر گفتیم كه ایشان پادشاه و مسوول نیستند، آن وقت به مملكت خیانت كردهایم! برای اینكه ایشان در مقامی كه هستند، موثرهستند. و همهكار میتوانند بكنند. در مملكت مشروطه رییسالوزرا مهم است، نه پادشاه. پادشاه فقط و فقط میتواند بهواسطه آقای رییسالوزرا پادشاه شوند.آن وقت در كارهای مملكت هم دخالت كنند... شاه هستند، رییسالوزرا هستند، فرمانده كل هستند. بنده اگر سرم را ببرند، تكهتكهام بكنند، زیربار این حرفها نمیروم.»
مشروطهخواهی مصدق
قبل از انقلاب مشروطه حكومت از دو ویژگی برخوردار بود؛ اول قدرت مطلق، دوم مقدس بودن قدرت مطلقه. قدرت در ایران تا آنجا كه به یادها مانده است، همیشه نسبت به اتباع خویش مالك مطلقالعنان بوده و نسبت به جان، مال، عرض و ناموس مردمان اختیار مطلق داشته است.با انقلاب مشروطه، قدرت حاكم محدود و اختیارات بین مجلس و دولت و شاه، تقسیم و حكومت برای اولینبار در مقابل مردم پاسخگو شد.محدود شدن قدرت و چهارچوببندی آن یعنی حدود اختیارات هر كس در قانون اساسی گنجانده شد و ساختار حكومتی ایران دگرگونی عظیمی یافت. قانون اساسی برای نخستینبار مساله مجلس، حقوق مردم و قدرت را مطرح كرد و سلب اختیارات نامحدود شاه، نفی استبداد مطلقه و ضرورت حاكمیت ملی، اثر قابل توجهی داشت.انقلاب مشروطه برای اولینبار حكومت را زمینی كرد و مبنای مشروعیت را رأی مردم و خواست و اراده ملی قرار داد. دریكی از اعلامیههای عصر مشروطه آمده است: «اعلیحضرت ظاهراٌ فراموش كرده است كه ...تاج ونگین پادشاهی را نه از شكم مادر با خود آورده است و نه حكم فرمانروایی مطلق از جهان ناپیدای ارواح در دست دارد.او باید به یاد داشته باشد كه سلطنت موكول به قبول یا رد مردم است. مردمی كه او را انتخاب كرده و قادر است كس دیگری را به جای او بنشاند.» (ایران بین دو انقلاب، ص 68)
مصدق به پهلوی دوم نیز هشدار میداد كه طبق اصول مشروطه و قانون اساسی، او فقط باید سلطنت كند و نه حكومت. از دیدگاه مصدق استعمار منافع خود را در حاكمیت استبداد و دیكتاتوری در ایران میدید و تحقق حاكمیت ملی و حكومت مشروطه را مغایر و متضاد با موقعیت و منافع خود میداند.
آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و احزاب
گفتمان مصدق، استقلالخواهی و تحقق مالكیت ملی مردم ایران بر سرنوشت خود در نبرد منافع دولتها در خارج و منافع گروهها و جمعیتها و احزاب و افراد در داخل بوده است. مصدق درد و درمان را خوب میشناخت: 1. ضرورت محدود شدن اختیارات حكومت، حكومت باید چهارچوبمند باشد. یعنی حدود اختیارات هر كس مشخص باشد. 2. قدرت باید پاسخگو باشد. یعنی در ازای اختیارات، پاسخگو باشد. 3. قدرت نباید جلوه مقدس یافته باشد. 4. قدرت باید مشروطه باشد. اعمال اختیارات باید مبتنی برضوابط از پیش تنظیم شده باشد و نه در رابطه و سلایق صاحب قدرت. 5. قدرت باید محدود باشد. مصدق بهشدت با استبداد سر ناسازگاری داشت. او در جایی میگوید: «اگر از طریق آزادی نتوانیم كاری بكنیم، از طریق اختناق و زورگویی و قلدری برای مردم ناراضی نمیتوانیم كاری انجام دهیم. ما باید قانون انتخابات و مطبوعات و حكومت نظامی راكه مخلّ آزادی و ترقی مملكت است، اصلاح كنیم. پس از آن قدمهای دیگری در ادارات و امور اقتصادی و تعدیل بودجه برداریم.» (كتاب مصدق سالهای مبارزه و مقاومت، سرهنگ غلامرضا نجاتی، ص 184-183) مصدق توسعه پایدار را در آزادیهای سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و احزاب میدانست. برفرض كه با هواخواهان حكومت پهلوی موافقت كنیم و بگوییم دیكتاتور به مملكت خدمت كرده است، اما در مقابل آزادی كه از ما سلب كرده است، چه برای ما كرده است؟مصدق زمانی از منافع ملی و استقلال كشور دفاع میكرد كه اكثریت سیاستمداران به منافع خود فكر میكردند. یا متمایل به روسیه بودند یا متمایل به انگلیس. در چنین فضایی، مصدق، میهنپرستی و دفاع از منافع ملی را برای ایرانیان احیاكرد. مردم را به حفظ استقلال كشور و منافع ملی دعوت كرد و معتقد بود حفظ استقلال كشور و منافع ملی، بدون داشتن آزادیهای سیاسی، مطبوعات مستقل و آزادی احزاب، امكانپذیر نیست.
دانشآموخته علوم سیاسی
نظرات